دلنوشته های عســـل

عاشقانه

شیشه نازک احساس مرا دست نزن

چندشم میشود از لکهء انگشت دروغ

 


لعنت به من چه ساده دل سپردم
لعنت به من اگر واسش می مردم
دست منو گرفت و بعد ولم کرد
لعنت به اون کسی که عاشقم کرد

 

این روزها...

نبضم کند میزند...

قلبم تیر می کشد...

دارم صدای خرد شدن احساسم را

لا به لای چــرخ دنـــده های زندگـــی می شنـــوم...

 

 

 

 
گاهی هوس میکنم در آغوشت حل شوم!با همه سردیت
هنوز هم برایم گرمترین حس دنیایی...!
 
 
 
زندگی
کلاهت را به هوا بینداز
من دیگر
جان بازی کردن ندارم.
تو بردی...