دلنوشته های عســـل

عاشقانه


نقـش یـــک درخــت خشک را

در زنـدگی بازی میکـنم

نمیـدانم که بایـد چشم انتظار بهار باشم

یا هیزم شکن پـیــر...!!!

 


دل اگر بستی ، محکم نبند !
مراقب باش گره کور نزنی …
او میرود و تو میمانی و یک گره کور …

 


پاییز است فصل باران
راستی پاییز؟!
من بارانی ترم یا تو؟
تو یک فصل میباری اما من چهار فصل...

 
:(

هیچ وقت کاری نکنیم که آدم های ارزون برامون گرون تموم شن...

 


از قوی بودن خسته ام!
دلم یک شانه میخواهد که تکیه دهم به آن بیخیال همه دنیا و دلتنگی هایم را ببارم

 


اگر آمدى به دلت بد نیار
شهر همان شهر است
کوچه همان کوچه و خانه همان خانه
تنها من کمى مرده ام !

 


کوک می کنم چشمانم را روی آمدنت.
نمی آیی و من برای همیشه خواب میمانم...

 

خدایا...

لطفا فردا صبح از روی آن یکی دنده ات بیدارشو

ما به خوشبختی نیاز داریم تو به کمی تنوع